Friday, October 1, 2021

پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد

 پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: 

خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم، قاضی گفت: 

تو خودت می دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم، درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت:

همه شما محکوم هستید و باید هرکدام ده دلار:جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی میکنید که فقیری مجبور می شود تکه ای نان دزدی کند؛ درآن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید.

مرحوم شیخ شعراوی می گوید: اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که ثروتمندان آن شهر مال او را می دزدند!


اجازه ندهیم انسانیت در ما بمیرد؛

مرگ انسانیت مرگ خوبیهاست...‍‌

نتیکا کتاب‌ رمان

No comments:

Post a Comment

معرفی‌کتاب